loading...
انجمن شاعران آئینی بهبهان
دعبل بازدید : 9 یکشنبه 22 دی 1392 نظرات (0)

آهش زمین کوفه را غم بار می کرد

از فرط غربت تکیه بر دیوار می کرد

 

شرمنده بود و خسته بود و دل شکسته

بهر کسی گوئی دعا بسیار میکرد

 

شرمندگی در دیده گانش موج میزد

با نا امیدی زیر لب تکرار میکرد

 

کوفه نیا کوفه نیا امروز در شهر

با هر که حرفت را زدم انکار میکرد

 

کوفه نیا من با دو چشم خویش دیدم

آهنگرش هم روز هم شب کار میکرد

 

بازار تیر و تیغ و نیزه داغ داغ است

هرکس به امید تنت انبار میکرد

 

آنکه برایت نامه ها میداد هر روز

امروز بر قتل شما اسرار میکرد

 

پیر و جوان این جماعت بی وفایند

عبد خدا نه بنده ی سیم و طلایند

 

دیروز مشتاق وصال یار بودند

امروز هم پیمانه با اهل زنایند

 

آقا نیا این قوم قصد جنگ دارند

در انتظار کشتن طفل شمایند

 

من از سر بارار ها فهمیدم اینها

پایش بیفتد بی حیای بی حیایند

 

حسین محسنات

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 37
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 5
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 10
  • بازدید ماه : 113
  • بازدید سال : 203
  • بازدید کلی : 2,111
  • کدهای اختصاصی
    روزشمار فاطمیه
    مولای ما
    http://alibemani.persiangig.com/image/leader.JPG